شهر باستانی بامیان از یک سابقه تاریخی بس طولانه و در ضمن از ارزش های خاصی نیز برخوردار بوده که همواره مورد توجه امپراطوران، شاهان، تمدن پروران، سیاحان، تاجران، زایرین و سایر مردمان جهان به خصوص قاره های آسیا و اروپا قرار داشته اند.
در مورد مجسمه های بودای بامیان لازم می دانم که به چند نقل قول از یک تحقیق علمی و جامعه شناسانهء آقای محمد عوض نبی زاده پژوهشگر گرانمایه و نویسنده طرازنوین افغانستان به صورت ذیل اکتفاء نمایم:
«از تندیسهای بودا و از آثار تاریخی دوران پرعظمت امپراتوری کنشکا؛ و از بامیان میگویم که در این امپراتوری بزرگ، همچون نگین مشعشع میدرخشید و تندیسهای بودا، سمبول یا نماد این عظمت تاریخی بود. بامیان در افغانستان مرکزی < هزاره جات >، تقریبا به مسافت ۲۳۱ کیلومتر در شمال غرب کابل و در قلب کوه هندوکش، در ارتفاع ۲۵۰۰ متری موقعیت دارد. این شهربرای بیش از هفت قرن ـ از قرن دوم میلادی تا دخول لشکر اسلامی در قرن نهم میلادی در آن، یکی از بزرگترین مراکز بودایی در شرق محسوب میگردید. پیکره های بودا که درلاش کوه ها دربامیان ساخته شده اند، از آثار هنری و مذهبی مردم این سر زمین اند که از قرن سوم میلادی یعنی از عهد کوشانی ها و از زمان کنیشکای بزرگ بیادگار مانده اند. این پیکره ها نموداراستعداد هنری وشاهکاراعتقادی مردم این مرزوبوم است که گذشت قرون و دهور درطول یکهزارو هفتصد سال کمترین گزند فزیکی را بر آنها وارد کرده مگر بازهم مورد توجه جهانگردان وسیاحان قرارمیگرفت و درطی مدت قرن بیستم هزاران سیاح اروپائی و آسیائی را به تماشای خود فرا میخواند وازین مدرک مبالغ هنگفتی به جیب مردم افغانستان وارد میشد.
سرزمین، بامیان در محل تلاقی تمدن های ایرانی، یونانی، بودایی، هندو و اسلامی واقع شده و میراث فرهنگی آن آمیزه ای ارزشمند از تاثیر این تمدن ها و فرهنگ هاست.. این میراثها که در بسیاری موارد استثنایی اند، فصل بسیار با ارزش و مهمی را در تاریخ حوزه تمدنی ما و در مجموعی جهان می سازند. یک بخشی عمده از میراثهای تاریخی و فرهنگی افغانستان را آثار باستانی قبل از اسلام تشکیل میدهد که از خصوصیات کاملا استثنایی برخورداربوده اند. بامیان در آن دوران تاریخی، منحیث با اهمیت ترین مرکز تقاطع تمدن ها و جریانهای متفاوت فرهنگی و به مثابه شاهراهی انتقال، و داد و ستد دست آورد های فرهنگی ملل مختلف جهان شناخته شده است. بازرگانان، سیاحان و هنرمندان از چین، هند، آسیای مرکزی و اروپا با استفاده از راه مشهور ابریشم، در این حوزه باستانی رفت و آمد داشتند».( سایت خاوران)
شاعر شهیر و گرانقدر آقای بیرنگ کوهدامنی تصویر خویش را از گوشهء اوصاف و عظمت مجسمه های بودای بامیان این چنین به نظم عالمانه، هنرمندانه ادبی گرفته است:
ای سـنگ! ای شـکوه مقـد س، تـــرا درود
ای بـیشـــه ی بهــشـت خــدایی ترا ســلام
ای ســنگ! ای تـجـسـم روح لـطـیـــف گل
در آ سـمان ســتـاره و در بیـکــران خـــــدا
ای شـاهـکار د سـت بشــر درطی قــــرون
آن ســالهـای ســبـز خــدا یـاد شـان بـخــیر
صد پادشـاه ز روی ارادت هـمی نهـــاد
یاد آن زمانـه ایکه به وصـف تـوعـنصـری
فرزانه گرانمایه و شاعر شهیر دیگر میهن ما آقای داکتر رازق رویین است که عظمت ارزشمند و شکوهمندی مجسمه های تاریخی بودای بامیان باستان را اینگونه معرفی داشته است:
استاده بود پیکر بودای بامیان
آن پاسدار فرهء فردای بامـــــــــــــیان
بودند خوار مایه همه تن تناوران
در مقدم شکوههء والای بامــــــــــیان
صد جویبار ، زمزمهء شعر مینوشت
برموج موج روشن دریای بامیــــــــان
آثار تاریخی و مجسمه های بودای بامیان، میراث اجداد و نیاکان هزاره های کنونی افغانستان می باشند که مؤید تاریخ، فرهنگ و مدنیت غنی مردمان آن سامان را در دل تاریخ بشریت به نمایش می گذارند. هرچند که مجسمه های بودای بامیان محصول بستر ارزش های معنوی، اجتماعی، مادی و به خصوص باورهای دینی هزاره های بودایی آن عصر قدیم می باشند. اما، هزاره دیگر تنها مالک مجسمه های مذکور نیستند، بلکه همه آبدات تاریخی و مجسمه های بودا به تمام افتخارات تاریخ گذشته کشور باستانی ما، مردمان افغانستان کنونی و کلیه جهان بشریت تعلق دارند.
پس به این صورت مجسمه های بودای بامیان مثل خانه، زمین، حیوان و… ملکیت خصوصی و شخصی هزاره نبودند و نیستند که کس و یا کسانی دیگری هم حق مالکیت را ندارد. در واقعیت امر نه تنها مجسمه های بامیان، بلکه تمام ثروت تاریخی افغانستان و کشورهای گیتی از جمله ملکیت و دارایی «مشترک» همه افراد بشریت به حساب می آیند که من آنرا به نام «ثرؤت مشترک بشری» لقب می دهم.
آیا حفظ و حراست از این ثرؤت مشترک بشری، یکی از وظایف انسانی، مدنی، وجدانی، فرهنگی و… تک تک کشورها، ملت ها و افراد جهان معاصر نمی باشد؟
یعنی با این مالکیت دسته جمعی جهان بشریت است که فرهنگ های مشترک تمام مردمان جهان بهم گره خورده و همه مردمان جهان دارای یک «هویت مشترک» می گردند. در این هویت مشترک، نفع و ضرر تمام مردمان جهان اعم از مسلمان و غیر مسلمان با هم مرتبط می باشند. پس من این هویت مشترک را به عنوان «هویت مشترک بین المللی» تمام ملت ها، کشورها و جوامع بشری نام گذاری می نمایم که «هستی مدنی» و ارزش های واقعی تمام اولاد بشر در آن متبلور می گردند.
مواظبت از تمدن مشترک بشری:
اگر آبادات تاریخی سراسر جهان با مسؤلیت های انسانی، مدنی، وجدانی، عالمانه، خردمندانه و مساعی مشترک هر یک از کشورها، جوامع و همچنان توسط هر یک از افراد کرهء زمین به صورت اساسی، مسؤلانه و لازم حفظ گردد؛ یعنی هویت مشترک کلیه انسان های جهان «هستی» خود را به صورت رشد طبیعی جهت بهبود و غنامندی روابط مادی، اجتماعی و معنوی تمام افراد بشر به طور تکاملی و دوامدار تضمین می نمایند. یکی از ارزش های جوامع بشری، همین داشته های تاریخی کشورهای مختلف جهان می باشند که در مجموع خود «تمدن بشری» را خلق نموده و انسان های ناطق و هدفمند را از حیوانات تمیز داده است.
از آنجائیکه افغانستان جزء از خانوادهء جوامع بشری جهان کنونی می باشد، در صورت حفظ میراث های تاریخی و به خصوص کشف سایر آبدات تاریخی از دل خاک مقدس کشور ما خواهد بود که میهن عزیز ما جایگاه مناسب و شکوفای «هویت تاریخی» مردم افغانستان را در جهان تثبیت خواهند نمو.
آیا حفظ آثار تاریخی کشور ما به نفع تثبیت و غنامندی افتخارات بیشتر تمام اقوام کشور و ملل جهان تمام نمی گردد؟
آیا حفظ اساسی «ثرؤت مشترک بین المللی» ما باعث همبستگی لازم دینی، ملی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، روانی و… تکاملی تمام خلق های سراسر جهان کنونی نمی گردد؟
حال چرا از این «تمدن مشترک بشری» خویش با جان نثاری مشترک، مساعی مشرک، ابتکار مشترک، مبارزات مشترک و… حراست نکنیم؟
نابودی تمدن مشترک بشری:
در مورد نیات مشترک تمدن ستیزان خارجی و داخلی نسبت به نابودی مجسمه های تاریخی بودای بامیان، آقای محمد عوض نبی زاده پژوهشگر رسالتمند، نویسندهء توانا، کار آگاه سیاسی و جامعه شناس افغانستان چنین می نگارد:
«شهر بامیان با قدامت چندین هزار ساله طی چندین قرن مورد تهاجم متجا وزین خارجی از جمله:- دار یوش، کوروش، سکندر کبیر، اعراب، چنگیز خان، اورنگ زیب، نا در افشار، بریتانیا و حکام داخلی، امیر دوست محمد خان، امیر عبد الرحمن خان و نادر شاه خان قرار گرفته است. که در اثر این یو ریش ها برخی از میراث های باستانی و تمد نی بامیان متضررویا نا بود شده اند – تخریب این آثار باستا نی بخصوص پیکره های دو بودا در آغاز توسط اورنگ زیب و بعد از آن بوسیله، همسران امیر دوست محمد خان و امیر عبد الرحمن خان و براسا س حکا یت، مردم محل، همسر نادر شاه خان صورت گرفته است. همسران این امیران – چهره های دو تند یس بودا ویک یک پای آنها را توسط گلوله توپ خراب کر ده اند.درزمان امیر عبد الر حمن خان ارگ شهر غلغله تخریب وبه خاک یکسان گرد ا نیده شد ه است.
پیش از طالبان نیز، مجسمه های تاریخی بودا در بامیان ضربه های فراوان دیده بود، چنگیز خان مغول در سال ۱۲۲۲، اورنگزیب در سال ۱۶۸۹ و عبدالرحمان خان در سال ۱۸۹۲ میلادی، هر کدام به نوبه خود برای تخریب این دو مجسمه تلاش کردند.» (منبع: سایت خاوران)
اگر داشته ها و ارزش های تاریخی مردمان جهان صدمه ببنید، آنگاه هویت مشترک شان متضرر گردیده و «بحران هویت جهانی» به وجود می آید. با بحرانی شدن هویت جهانی است که تمام مناسبات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، دینی، مذهبی، روانی و… جوامع جهانی و منجمله افغانستان هم خدشه پذیر گردیده تا بالاخیره موجب خشونت، جنگ، ویرانی، کشتار و نابودی تمام ارزش های بشری و مدنیت ها در روی کره زمین می گردند. پس با نابودی تمدن مشترک بشری و حتا یک بخش و یا یک اثر تاریخی تمدن یکی از کشورها بوده که من آنرا به نام «بحران هویت مشترک تمدن جهانی» مسما می نمایم.
هرگاه، ثرؤت های تاریخی کشور ما در امتداد تاریخ تا کنون بر مبنای اصول بین المللی و ارزش های حفظ باستان شناسی حراست و نگهداری می شدند؛ اکنون از این نگاه افغانستان جایگاه ویژه یی در «دل تمدن» جهان می داشت.
در ضمن، اگر یکی از آثار تاریخی کشورهای جهان مانند انفجار مجسمه های بودای بامیان که در ماه مارچ ۲۰۰۱ میلادی که توسط طالبان صورت گرفتند؛ این جنایت ضد بشری نه تنها به «هویت باستانی» تمام مردم افغانستان صدمه جبران ناپذیر را وارد آوردند، بلکه «هویت تمدنی مشترک» کلیه خلق ها و کشورهای جهان را نیز خساره مند نمودند. آقای کوهدامنی جنایت طالبان را در مورد مجسمه های بودای بامیان چنین نگاشته است:
زین کارجاهــلانه شـد اسلام در شـگـفـــت
کاری که کرد لشکر جهل و جــنون جـنگ
هــرگــز کسی بچـشـم حـقـــارت تــرا ندید
ای طالـب، ای کـتــاب جـنــایت بنـــام تــو
آقای محمد عوض نبی زاده به طور مستند تاریخ تخریب مجسمه های بودای بامیان را اینگونه به تفصیل گرفته است:
« سرانجام در روز نهم مارس سال ۲۰۰۱ میلادی، بعد از برگزاری نماز جمعه، نیروهای طالبان به روی مجسمه های بودا، آتش گشودند و دو شبانه روز به این کار ادامه دادند تا در شامگاه ۱۱ مارس، از “صلصال” و “شهمامه” ۱۶۰۰ ساله، تنها دو حفره به ارفاع ۵۳ و ۳۵ متر در دامنه هندوکش مرکزی افغانستان باقی ماند.
طالبان بالای این تند یسهای بیروح وبی جان بودا ترحم نکرد وآ نرا منهدم ساخت که این پیکره ها از لحاظ ساختمان فز یکی به اجداد ونیاکان مردم هزاره جات شبا هت قیا فوی دا شتند. طا لبان این کار را بخاطر آن انجام داد تا افتخارات باستانی و تاریخی نیا کان هزاره را محو و نابود نمایند و بعدآ به جها نیان بگو یند که این مردم باشنده گان بومی و اصلی سر زمین کنونی نمیباشند که بدین وسیله بتوانند هویت تا ریخی این مردم را از بین ببرند.» ( سایت خاوران)
آیا نابودی مجسمه های بودای بامیان، دلالت بر «تسلط جهل» ویژهء فرهنگ قبیلوی قرون وسطایی و تمدن ستیزی چنین باورها و اشخاص در متن مناسبات اجتماعی جامعه قبیلوی افغانستان نمی کند؟
آیا با نابودی مجسمه های بودای بامیان توسط گروه طالبان تمدن ستیز، کلیه «عالم بشریت» در سوگ فرسایشگر و ماتم جانگداز فرو نرفتند؟
آیا تخریب کردن مجسمه های تاریخی بودای بامیان توسط طالبان، فجیع ترین «جنایت فرهنگی» در تاریخ بشریت به حساب نمی آید؟
آیا با نابودی مجسمه های بودای بامیان، «بحران هویت مشترک تمدن جهانی» خلق نشده و این امر دامنگیر تمام مردمان جهان معاصر نگردیده است؟
علت انفجار مجسمه های بامیان چند چیز شده می تواند:
۱- اینکه طالبان بناء به ماهئیت جاهلانه قبیلوی و میراث عبدالرحمن خانی خویش که دارند، با نسل کشی های مردمان تاجک، ازبک، ترکمن و به خصوص هزاره در جریان پنج سال حاکمیت سیاه و شؤنیستی خودها اکتفا نکردند؛ دست به نابودی پشتوانه «فرهنگی» هزاره ها که عبارت از انفجار مجسمه های تاریخی بودای بامیان بود، نیز بردند. طالبان به زعم خود خواستند که هزاره ها را از پشتوانه مدنیت و فرهنگ تاریخی شان هم تهی سازند. در حالیکه این یک ضربه جبران ناپذیر برای تمام مردم چون تاجک، پشتون، هزاره، ازبک، ترکمن، عرب، قزلباش، بلوچ، بیات، قزاق، نورستانی، قرغیز، پشه یی، هندو، سک، یهودی، عیسوی و سایر اتباع افغانستان و جهان بود؛ نه تنها به ضرر جامعه هزاره. در واقعیت امر، نابودی سوابق تاریخی افغانستان به معنای معدوم نمودن یکی از ارزش های تاریخی سراسر جوامع بشری می باشد.
آقای داکتر رازق رویین بازهم می نگارد:
فرعونیان جهل شکستند بی دریغ
تندیسهء بلند مســـیحای ببامــــــیان
آیا با این ترتیب، دشمنی طالبان در برابر نابودی فرهنگ تاریخی هزاره ها به معنای دشمنی در برابر تمدن مشترک تمام مردم افغانستان، ملت های جهان و تاریخ بشریت و به صورت ویژه یک خصومت خانمان برانداز علیه «پیروان بودیسم» بین المللی نبوده و نیست؟
۲- اینکه بامیان از نگاه اقتصاد توریستی دارای اهمیت زیاد در قدم نخست برای افزایش «عاید ملی» دولت افغانستان و بعد هم برای مردم بامیان داشت. طالبان با تخریب کردن مجسمه های بامیان خواستند که یک صدمه اقتصادی به دولت و به خصوص بازماندگان تصفیه نژادی در بامیان وارد نمایند. تا در آینده هیچ کسی از بومیان در این شهر باستانی زیست کرده نتواند.
آیا در این راستا، دشمنی شؤنیستی طالبان با مردم بامیان به معنای دشمنی عملی نسبت به سایر مردمان افغانستان ثابت نشد؟
۳- طالبان قبل از آنکه مجسمه های بامیان را منفجر می نمودند؛ جواهرات، سنگ های تاریخی و طلاهای که در بدنه های مجسمه ها به کار گرفته شده بود، همه آنرا با حامیان خارجی و به خصوص حلقات خاص شؤنیستی پاکستانی خویش به غارت بردند و بعدا مجسمه های بودا را با اوصاف جلادانه و حیوانی خودها منفجر نمودند تا کسی به «رمز غارت» آنها پی نبرد.
آیا طالبان در این زمینه «اوصاف غارتگری» ضد انسانی، ضد اسلامی، ضد مدنی و ضد ملی خود ها را برای مردم افغانستان و جهان بشریت هم به اثبات نرسانید؟
۴- طالبان از آنجائیکه از اثر بی خبر دینی، علمی، سیاسی، مذهبی، اجتماعی، فرهنگی و… خویش با «مذهب شیعه» و «پیروان» آن نهایت دشمنی داشتند و دارند؛ از این جهت که اجداد هزاره ها قبل از اسلام سابقه «دین بودایی» هم داشتند، به خاطر هر دو انگیزه هم مجسمه های تاریخی بودای بامیان را به نفع آبادی بیشتر «جهلستان ها» و تشدید اختلافات بین اسلام و بودیسم و همچنان میان شیعه و سنی هم منفجر کردند.
آیا طالبان با این خصوصیات فکری و عملکردهای ضد انسانی، ضد اسلامی ضد مدنی خودها، ملت های جهان و به خصوص بودیست های سراسر جهان را نسبت به اسلام و مردم افغانستان بدبین نکردند؟
۵- طالبان با تخریب کردن مجسمه های بامیان، بزرگ ترین ضربه را به «تمدن جهانی» وارد کرد. در ضمن به ویژه آبرو، عزت و شخصیت تمام مردمان کشور ما را و بازهم خاص تر حیثیت «جامعه پشتون» ما را نیز به خاکدان مبدل نمودند. کسانی که از واقعیت های جامعه ما آگاهی ندارند، شاید تصور نمایند که کلیه اقوام افغانستان و به خصوص قوم پشتون تمدن ستیز می باشند؛ در حالیکه چنین نبوده و نیست. این گونه تمدن ستیزی و جنایت مختص به طالبان و همفکران شان می باشد که ناشی از مناسبات تنگ خرد قبیلوی، جوهر مدنیت ستیزی، تکامل گریزی، عقلانیت ستیزی و انسان ستیزی در جامعه می باشند که جهان کنونی از آن آگاهی دارد.
خلاصه اینکه، از گذشته های دور به این سو، شهر باستانی بامیان مورد تاخت و تاز مهاجمین بیگانه، شاهان و حکام مستبد داخلی نیز واقع گردیده که تاریخ از آن خوب گواهی می دهد و قابل کتمان هم نیست. اما، آنقدر که از جمله شهر تاریخی بامیان توسط شاهان خودکامه و حکام تمدن ستیز و مدنیت برانداز افغانستان صدمات جبران ناپذیر را به خود دیده است؛ از سوی اجانب کمتر متحمل شده است.
به طور مشخص باید گفت که مجسمه های بودا و شهر تاریخی بامیان اقلا از عصر امیر دوست محمد خان تا سقوط حاکمیت قرون وسطایی طالبان متحمل خسارت زیادی گردیده اند که جبران آن خیلی مشکل و حتا ناممکن نیز می یاشد. و این چیزیست که همه آگاهان سیاسی، فرهنگیان، تاریخ نگاران، پژوهشگران، سیاسیون، جامعه شناسان، روشنفکران و حتا شاهدان عینی داخلی و خارجی نیز خوب به حافظه دارند.
اما زمانیکه ملا محمد عمر رهبر طالبان فتوای «تکفیر و نابودی» هزاره ها و مجسمه های بودا و شهر باستانی بامیان را صادر نمودند، جهان بشریت خوب مشاهده نمود که چگونه کدر رهبری طالبان به صورت «آگاهانه» و «تعمدی» مجسمه های بامیان را با «افتخار» فرعونی تمام خویش منفجر و آنرا به خاکدان مبدل گردند. و همچنین به تعقیب آن، نسل کشی های مردم «غیر نظامی» هزاره و خانه سوزی های منطقه را در مرکز بامیان، یکاولنگ و سایر نقاط هزارستان یعنی قلب افغانستان پر تپش با شؤنیستی ترین و جلادانه ترین شیوه انجام دادند.
آیا چنین عملکردهای طالبان مغایر کرامت ارزش های انسانی، اسلامی، مدنی، ضد مصالح ملی و افکار عامهء جهان بشری نبودند و نیستند؟
آیا اینگونه به خاکدان کشیدن مجسمه های بودای تاریخی بامیان، بزرگترین «زخم ناعلاج سرطانی» را در قلب بشریت و همچنین «سیاه ترین لکه» را به طور دایم در اوارق تاریخ انسان های معاصر باقی نگذاشته اند؟
وقتی که با نابودی مجسمه های بوداهای بامیان یک «بحران تمدنی ملی» را در افغانستان به وجود آوردند؛ آیا این بحران تمدنی ملی ما، «بحران تمدنی بین المللی» را در جهان به زایش و پیدایش نگرفت است؟
نمای دیگری از یک فاجعه ملی در یکاولنگ:
در این مورد خانم ثریا بهاء یک شخصیت دانشمند و پژهشگر مقیم کلفورنیای امریکا از نویشتهء آقای خواجه بشیر احمد انصاری- دالاس، تکساس تحت عنوان:«زخم خونین یکاولنگ؛ گل سرخی بر سینهء عاشورا» در مورد جنایات بی نظیر گروه طالبان اینگونه نقل قول می نماید:
« یکاولنگ یکبار دیگر ویران گشت و فرزندانش در شطی از خون غلطیدند، فریاد بینوایان بیگناه آن همراه با بوی خون و باروت به هم آمیخت و در هوا پیچید و خون سرخ بر روی برف سفید تابلو هولناک از حکایت ستمدیدگانی را ترسیم نمود که از قرنها بدینسو از تبعیضی مضاعف رنج می بردند. دشمنان افغانستان توانستند یکاولنگ را ویران و جغرافیایش را به زمین سوخته مبدل نمایند ولی نتوانستند هویت پایدارش را از هستی ساقط سازند.» (منبع: سایت سرنوشت /۲۸ دلو ۱۳۸۵ مطابق ۱۶ فبروری ۲۰۰۷ م)
بیان مذکور دلالت بریک برگهء ناچیز ولی «پرعمق» از جنایات ضد انسانی، ضد اسلامی و ضد ملی طالبان می کند که مؤرخ جوان و دانشمند فرزانه افغانستان آقای انصاری محترم آنرا بدون ریا و آنهم از صمیم قلب با باورهای انسانی، اسلامی، ملی و خرد دموکراتیک خویش با تصویرعینی و ماندگار نوشته است تا جهان بشریت و به خصوص مردم افغانستان آنرا فراموش نکنند و از آن عبرت مثبت به نفع سازندگی آینده حیات ملی و بین المللی خودها بگیرند.
با ادامه آن در جای دیگر نگرش واقعیت گرانهء جناب انصاری از فاجعه دردناک ملی و فراموش ناشدنی بامیان توسط خانم بهاء این چنین نقل شده است:
« در آن روز، اجساد کشته شدگان را یخ زده بود و مرده ها به اشکال مختلفی خشک شده بودند. راست کردن دست و پای کشته شدگان کار آسانی نبود. از شدت رگبار، در دهان برخی از این کشته شدگان دندانی نمانده بود و در اثنای انتقال دادن به گورستان از زخمهای برخی دیگر سرگلوله مسلسل به زمین می ریخت.» (منبع: سایت سرنوشت /۲۸ دلو ۱۳۸۵ مطابق ۱۶ فبروری ۲۰۰۷ م)
طالبان پس از اشغال بامیان و منفجر کردن مجسمه ها، همزمان به صورت قصدی و شعوری برنامه های «آتش سوزی» اماکن مردم غیر نظامی و تصفیه قومی را به طر ف یکاولنگ گشودند. هرچه منازل مسکونی که بودند، همه را با آتش کشیدند و به تل از خاگستر مبدل ساختند؛ طالبان هر فرد غیر نظامی یکاولنگ را با یک مرمی در «پیشانه سر»، دومی را در «قلب» و مرمی سومی را در «مادرزاد» هر مرد غیر نظامی هزاره خالی می کردند. با این ترتیب نه تنها منازل غیر نظامیان را به خاکدان و خاگستر سیاه مبدل کردند، مردم را به صورت بسیار فجیعانه قتل عام کردند، بلکه بامیان را به صورت قصدی از ساکنین آن نیز تخلیه کردند. و تا کسی از وارثان مجسمه های بودا در بامیان نماند که با نگه های مظلومانه و اندهگین خویش در «سوگ و ماتم» مجسمه های بودا سر را به خاگسترهای برباد رفته مجسمه های ویرانه شدهء بودا بساید و از دل گریه زار کند و با چنین نابودی مجسمه های بامیان نسبت به خالی شدن پشتوانهء فرهنگی خویش اعتراف نماید.
این چنین کشتارها و تصفیه قومی که توسط طالبان از جمله در بامیان و اکناف آن هم صورت گرفتند؛ آیا به نوبه خود «بحران هویت ملی» را به نفع دشمنان داخلی و خارجی مردم ما در افغانستان فربه نساختند؟
تداوم بی سرنوشتی بازماندگان نسل کشی در بامیان:
پس از سقوط حاکمیت سیاه قرون وسطایی، آقای حامد کرزی با تعدادی از اعضای کابینه خویش در دوره حکومت اداره مؤقت و انتقالی دو مراتبه از خرابی های و اثرات نسل کشی مردمان هزاره در مرکز شهر بامیان و یکاولنگ دیدار نمودند. آقای کرزی با همراهان خویش از جنایات طالبان در این مناطق سرانگشتان خودها را به دندان گرفتند و نهایت متأثر و مبهوت شدند. آقای کرزی به مردم مرکز بامیان و یکاولنگ تعهد سپرد که همهء این خرابی ها را جبران و نیازمندی ضروری مردم را هرچه عاجل تر رفع می نماید. اما، تا کنون مدت پنج سال از آن سپری شد که هیچ یک از تعهدات آقای کرزی و همکارانش عملی نگردید که نگردیدند.
آیا آقای کرزی با این تعهد شکنی خویش در مورد مردم بامیان چه هدف را دنبال می نماید؟
آیا مردمان این حطهء باستانی و مدنی جزء از مردم محکوم و تحت ستم افغانستان نیستند؟
تعجب انگیز اینست که بعد از سقوط طالبان در سال ۲۰۰۱میلادی بود که بازماندگان قربانی تصفیه نژادی دوباره به بامیان باز گشتند که بازهم طی این پنج سال اخیر بدون سرپناه در مغاره های ناگوار کوه و به خصوص در جوار پیکره های به خاک یکسان شدهء مجسمه های بودای تکفیر شدهء بامیان به حالت غیر انسانی وغم انگیز به سر می برند. در این زمینه به قسمتی از این گذارش مستند تحت عنوان: «همسایه های فقیر تندیس بودا در بامیان»، توجه شما خوانندگان بادرد وعلاقه مندان با احساس و انسان دوست را از سایت وزین آریایی جلب می نمایم:
«مغاره های اطراف مجسمه های بودا در بامیان از پنج سال به این سو میزبان برگشت کننده ها از کشورهای ایران، پاکستان و بعضا از ولسوالی های دیگر این ولایت است.» ( سایت آریایی)
اینک در قسمت دیگری از این گذارش عطف توجه نماییم:
«نداشتن سرپناه مهم ترین دلیل زنده گی شهروندان بامیانی در این مغاره هاست. آنها می گویند خانه های شان یا در جریان جنگ ها ویران شده و یا هم زمانی که از مهاجرت برگشته اند، جایی برای بود و باش نداشته، بنا بر این مغاره ها را مکانی برای زنده گی انتخاب کرده اند.» (سایت آریایی)
بازهم بی خانمانی فرسایشگر، مصائب دردآور، تداوم حیات رقبتار قربانیان تجاوز و قتل عام در بامیان تا آن حد رنج آور و تحمل ناپذیر می باشد که وجدان انسانیت را با اندازه تحت فشار روانی قرار می دهد تا سکتهء مغزی نماید. بازهم در رابطه با بی سرنوشتی و زندگانی غیر انسانی آسب دیدگان و بازماندگان تصفیه قومی بامیان، در این گذارش چنین آمده است:
«صبح بخیرافغانستان: شماری از شهروندان بامیانی زمستان دشواری را در مغاره های دو طرف مجسمه های فرو ریختۀ بودا در حومۀ شمالی شهر بامیان می گذرانند. آنها در مغاره هایی زنده گی می کنند که گفته می شود هزاران سال پیش توسط بوداییان ساخته شده و عبادت گاه پیروان دین بودا بوده است. بیشتر اعضای خانواده هایی که در مغاره های اطراف مجسمه های سابق بودا زنده گی می کنند، از وضعیت ناگوار معیشتی، سرمای زمستان و خطرهایی ناشی از ریزش سنگ پاره های کوه شکایت دارند.
مغاره نشینان برای جلوگیری از سرمای زمستان پارچه های کهنه تکه یی و پلاستیکی را به دروازۀ مغاره ها آویزان کرده اند تا از گزند سرمای زمستان در امان بمانند.
این مغاره ها فضای تاریک و هوای سردی دارند، چیزی بنام حمام و سایر نیازمندی های یک خانواده در این جا وجود ندارد.
کودکانی در این مغاره ها زنده گی می کنند با شنیدن صدا از بیرون، با چهره های خاک آلود چشمانی فرو رفته و لباس های وصله زده از دهانه مغاره ها بیرون می آیند.
خانم مریم که مادر یک خانواده است می گوید: زمستان امسال را با دشواری های زیادی سپری کرده است؛” وقت هایی شده که کودکان ما صبح تا شب گریه کرده و چون مواد سوخت برای گرم کردن مغاره نداشتیم آنها را با لحاف می پیچیدیم. زنده گی در این جا مشکل است سردی زمستان نزدیک بود کودکان ما را تلف کند. و ما برای گرم کردن مغاره، میده های ذغال را از جاهای دیگر طلب کرده و می سوختاندیم.” ( منبع: سایت آریایی)
آیا چطور وجدان های دولتمداران و مقامات مسؤل افغانستان می پذیرند که خودها آرام زندگی کنند، اما بخشی از مردم کشور در مغاره های کوهها، صحرا و دره ها با بدترین وضعیت اقتصادی، بهداشتی، تعلیمی، روانی، اجتماعی، امنیتی و… آنهم در زمستان سرد و پربرف در بامیان و سایر نقاط افغانستان فاصله های زندگی و مرگ را طی می نمایند؟
آیا اینها جزء از مردم افغانستان و آنهم مستحق ترین بی نوایان، مصیب دیده گان، آوارگان و بازماندگان نسل کشی مردم داغدیدهء کشور ما به شمار نمی آیند؟
القصه اینکه:
هرچند که تاریخ سیاسی افغانستان از یک سابقه حاکمیت بس طولانی استبدادی، خود محوری قبیلوی، خاندان، فردی و… تعدی های طبقاتی برخوردار می باشد؛ و در حق تک تک از مردمان این حطه حق تلفی ها، بی سرنوشتی ها، کوچاندن های اجباری، غصب اراضی مردم، بی رحمی ها، اسارت ها، کله منارها، کنیزی ها ، بردگی ها و کشتارهای بی شماری صورت گرفته اند. اما چنین جنایت «بی نظیر» که در حق «مجسمه های بودای» بامیان که توسط طالبان صورت گرفتند، تاریخ جهان هرگز به حافظه ندارد.
فاجعه تمدنی را که طالبان «افتخار» جاهلانه آنرا در بامیان کمایی نموده اند؛ جناب داکتر رازق رویین آنرا چنین به نوک قلم خردمندانه و عالمانهء خویش ترسیم نموده است:
تا تاختند لشکر بیگانه ازخدای
پامال غم شده ست سراپای بامــــــیان
هرشب ستاره میچکد از چشم آسمان
بر سنگ سنگ گریهء شبهای بامـیان
یک برگ عشق ، یک گل شادی نمیدمد
آوخ به باغ ودامن صحرای بامــــــیان
چشم شکوفه اش نشود باز در« مزار»
نوروز سوگــمند ز هیهای بامــــــیان
گریید ای بتان طراز ، ای بت تتار
در سوگنای هــجرت لیلای بامــــــیان
مجسمه های تاریخی بامیان که در دل کوه با چنان عظمت، دست کاری هنرمندانهء نیاکان هزاره های کنونی حک شده بودند، در هیچ گوشهء از تاریخ بشریت به مشاهده نرسیده است. اما، این فاجعه ملی- بین المللی خود بیانگر آنست که جامعه افغانستان در کدام سطح تکامل اجتماعی، مادی، معنوی و تاریخی خود قرار دارد و از چنین عملکرد طالبان به خوبی درک می گردد که فرهنگ تمدن گریز قبیلوی در جامعه چه اندازه «فاجعه آفرین» و ریشه دار می باشد.
آیا نابودی این «ثرؤت مشترک بشری» یعنی منفجر کردن مجسمه های های بودای بامیان در ضدیت کامل به تمام ادیان، مدنیت ها و به خصوص دین اسلام قرار ندارد؟
آیا تخریب مجسمه های بودای بامیان «بزرگترین دشمنی» به خصوص علیه تمام پیروان، علاقه مندان، تمدن پسندان، علم برداران و… «بودا و بودیسم» در سراسر جهانی کنونی نمی باشد؟
گرچه از عصر جلادانهء امیر عبدالرحمن تا حال جنایات فراموش ناشدنی بیحد در حق همهء مردم افغانستان صورت گرفته اند. اما، انفجار مجسمه های تاریخی بودای بامیان توسط طالبان نه تنها روی کلیه جانیان و قاتلان گذشته مردم افغانستان را سیاه تر نمودند، بلکه این جنایت در نوع بی نظیر خود «فجیع ترین» واقعه «استثنایی» در تاریخ بشریت خواهد ماند.
آیا طالبان با ثابت نمودن «عمیق ترین» اوصاف تنک قبیلوی، تمدن ستیزی، تروریستی و جهالت خویش جهان کنونی بشریت را تکان نداده اند؟
حال جای آن دارد که از نگاه عرف حقوق مدنی، قانون اساسی افغانستان، میثاق های حقوق بین المللی، اعلامیه جهان حقوق بشر و همچنان مصالح ملی عاجل مردم کشور ما باید طالبان در دادگاه عادلانه و بی طرفانه ملی و بین المللی مورد محاکمه و مجازات قرار گیرند تا برای تمام نسل کنونی و آینده بشریت عبرت آموزنده باشند.
در آخر اینک دو قطعه شعر ذیل را از دو شاعر گرانمایه و شهیر افغانستان که به مناسبت تخریب غم انگیز مجسمه های بودای بامیان سروده شده، تقدیم شما علاقه مندان محترم و هوطنان عزیز خویش می نمایم:
تـنـد یس بودا
بیرنگ کوهدامنی
ای سـنگ! ای شـکوه مقـد س، تـــرا درود
ای بـیشـــه ی بهــشـت خــدایی ترا ســلام
ای ســنگ! ای تـجـسـم روح لـطـیـــف گل
در آ سـمان ســتـاره و در بیـکــران خـــــدا
ای شـاهـکار د سـت بشــر درطی قــــرون
آن ســالهـای ســبـز خــدا یـاد شـان بـخــیر
صد پادشـاه ز روی ارادت هـمی نهـــاد
یاد آن زمانـه ایکه به وصـف تـوعـنصـری
باران دانــه دانـه به نـاز و نــوازشــــــی
یک فـــوج ا ز کــرانه وحــشت فــرارسـید
آ مـد گــروه جاهـــل ا وباش وبی خــــــبـر
عـمـرت به ســر رسـیـد ایا نـقـش بـیـنظـیر
زین کارجاهــلانه شـد اسلام در شـگـفـــت
کاری که کرد لشکر جهل و جــنون جـنگ
هــرگــز کسی بچـشـم حـقـــارت تــرا ندید
ای طالـب، ای کـتــاب جـنــایت بنـــام تــو
رفت آنچه رفت برسرت ای سایه ی صبور
این کــورازکجاست خودش؟ باکدام چــــشم؟
در خــانه امـان خــدایـی پنـــاه بـجـــــــو
آخــر خــدای بشـکندش د ست وپا و سـر
غــــیر از خــطاو ظـلـم شـقـاوت طمع مدار
ظـلمت گـران به چاه عـقـوبت فـــروفـگـن
سـوزد کسی که سـوخـتت ای معـجـز بشــر
آن قـامت تنــاور بالـنــده ســـر نـگــــــون
ای سـنگ! در عـزای تو من گریه سر کـنم
در ماتمی تـو گــریـه کـنــد تابه رسـتخـیز
از سـبزه و ستـاره واز ســـاحل کـبــــود
بودا به نـقـش سـنگ، در آغـوش تو غنود
هر صبـحــدم نسیم نقـاب تو مـی کشـود
آوای چـنگ و بربط و نای تو می شـنود
خـورشـید وکـوه دره شکـوه تو مـی سـتـود
آن روزها کـه قدرت وقـدرتو مـی فــزود
درپـیشـگاه شـوکـت و جاهـت سـر سـجود
شــعـرو تـرانه وغـــزل ناب مــی ســرود
گرد وغـبـار روز شــــبان تـو مـی زد ود
با تــوپ وبا طــیاره و با گــرز و باعـمود
تـنـد یـسه را شـکسـت وبخاکش فــرونمود
در انــفــجار آتـــش و در بـارگـاه دود
بودایـی و مـسـیحی ومـوسـایـی و هـنــــود
چـنگـیز خود نکـرد و سـکند ر نکـرده بود
ترسـا وگـبـر و هـرمزی و مـومن و یـهود
بـودا چه گفـته بـود؟ خود آیا چه کـرده بود؟
از جـور بـی نهـایـت و از ظـلـم بـی حــدود
ویـران کــــــند نــگاره و آثار ویــاد بود
از قلـب پـرشــقاوت و ازدیـده ی حــــسـود
او را که زد به سیـنه ی تـو تیرش آزمود
ازخصم بـی فـراسـت و از احــمق عـنـود
ای مـالـک سپـیده دم ، ای خـالـق ودود
در کوره گاه خـشـم خدا، دیـر یا کـه زود
این بـخـتک حــقیر و فــرومـایه سـرفـرود
در زیـر آســمـان خـــدا مـثـل تـو نبـود
آمـویـه و فـرات وهـریـوا و زنــده رود
(منبع: سایت کابل ناته)
بودای بامیان
داکتر رازق رویین
استاده بود پیکر بودای بامیان
آن پاسدار فرهء فردای بامـــــــــــــیان
بودند خوار مایه همه تن تناوران
در مقدم شکوههء والای بامــــــــــیان
صد جویبار ، زمزمهء شعر مینوشت
برموج موج روشن دریای بامیــــــــان
تاتاختند لشکر بیگانه ازخدای
پامال غم شده ست سراپای بامــــــیان
هرشب ستاره میچکد از چشم آسمان
بر سنگ سنگ گریهء شبهای بامـیان
یک برگ عشق ، یک گل شادی نمیدمد
آوخ به باغ ودامن صحرای بامــــــیان
چشم شکوفه اش نشود باز در« مزار»
نوروز سوگــمند ز هیهای بامــــــیان
گریید ای بتان طراز ، ای بت تتار
در سوگنای هــجرت لیلای بامــــــیان
سربرکن ای چکامه سرا پیر دردمند
یغماییان شدند به یغمــــای بامــــــیان
چشمی که کور حق بود ومهر و مردمی
کی بنگرد به صورت زیبای بامــــیان
گوشی که کر بود به صدای خودی نه غیر
باری چگونه بشنود آوای بامــــــیان
دست کدام اهرمن آورد خشم کور
کین گونه کس نمی شکند پای بامیــان
گنجی مگر نهفته به بنیاد خویش داشت
تا بر کنند کاخ کنـــشکای بامــــــیان
فرعونیان جهل شکستند بی دریغ
تندیسهء بلند مســـیحای ببامــــــیان
آیا بود که زنده شود ، روشنی دهد
شمعی که مرد درشب یلــدای بامیان ؟
کین لعبتان مهر و هنر ، عشق و آشتی
رفتــــــند ازحریم دلارای بامــــــیان
ای قرن بی عطوفت چندین هزار رنگ
مرگت به کام باد چو اعدای بامـــــیان !
نظرات شما عزیزان: